«قریش» یعنى فهر بن مالک در زمان پدرش مالک بن نضر علامات فضل در وى پدیدار گشت و پس از پدر به جاى او نشست، علت این که او را قریش گفتند مقام والاى او بود که قریش به همین معنا است، پس آن ها که از اولاد نضر بن کنانه نیستند از قریش به شمار نمى روند. هنگام ظهور اسلام قریش که حدود دو قرن بود در مکه به سر مى برد، 25 طایفه بودند، هم چون بنى هاشم، بنى مخزوم، بنى امیه، بنى زهره، بنى کلاب، بنى عبدالدار، بنى اسد، بنى قوفل، بنى عبدالشمس، بنى جمح، بنى سهم، بنى عدى و...
اولین فردی از قریش که حاکمیتش مورد قبول قبیله اش واقع شد، جدّ چهارم پیغمبر قصیّ بن کلاب است. قصیّ بن کلاب پس از حُلَیلِ خُزاعی متولّی کعبه شد و مناصب و مسئولیت های کعبه را به تنهایی به دست گرفت. این مسئولیت ها عبارت بودند از :
1) منصب حجابت (کلید داری کعبه)
2) منصبت سقایت ( آب دادن به حاجیان)
3) منصب رِفادَت (میهمانداری حاجیان) : زیرا رسم بود که هر سال به قدری طعام آماده می کردند که برای همه حاجیان کفایت می کرد
3) منصب لِواء (پرچمداری نیرو های رزمی) : یعنی هرگاه قصی سپاهی از مکه بیرون می فرستاد برای امیران لشگر یک لوا می بست که تا زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله این سنّت بر قرار بود)
5) منصب نُهروه (ریاست مجلس مشاوره): یعنی مشورت و آن چنان بود که قصی در جنب خانه خدا زمینی خریداری نموده و خانه بنا کرد و از آن یک در به مسجدالحرام باز نموده و آن را ‹‹دارالندوه›› نام نهاد و هرگاه امر مهمی پیشامدی می شد بزرگان قریش در آنجا انجمن کرده و شور می نمودند
نام قصی بن کلاب، زید و کنیهاش ابومغیره بوده و قصی لقب او بود. بدین جهت او را بدین لقب خواندند که پس از وفات کلاب، مادرش او را به شام برد و قصی یعنی « دور شده از موطن خود ». چون مادرش فاطمه بنت سعد پس از وفات شوهرش کلاب به همسری ربیعه بن حرام خزائی در آمد فرزند بزرگش زیره را در مکّه گذاشته و قصی را که خردسال بود با خود برداشته و به میان قبیله قضاعه که خارج از مکه بودند آمد و چون قصی از مکه دور افتاد او را ‹‹قصی›› که بمعنی دور شده است نامیدند.
قصی چون بزرگ شد یک روز نزاعی کرد و قوم نا پدریش او را سرزنش کردند و به او گفتند تو از ما نیستی بلکه همجوار و متحد مایی...قصی را این گفته گران امد و پس از ان با مادر وداع کرد و به سوی مکه شتافت و چون مردی بزرگ منش و لایق و با حزم و تدبیر بود در میان مردم مکه دارای جاه و احترم گردید. او از راه تجارت و داد و ستد ثروتی به دست اورد و دختر پرده دار و کلیددار کعبه را به همسری خواست در ان وقت کلید دار و سادن کعبه حلیل بن حبشیه خزاعی بود و قصی را مردی ارسته و وارسته دانست لذا دختر خود (حبی)را به او داد و با این وصلت جاه و مقام قصی در مکه استوارتر شد و قریش به او گرویدند و ریاست خود را به او تفویض کردند و چون مردی بخشنده و مهمان نواز بود مردم مکه همه او را محترم میدانستند و دوست میداشتند.
وقتی اجل حلیل فرا رسید وصیت کرد کلید داری کعبه را به دخترش حبی یعنی همسر قصی واگذار نمایند ولی دختر خود را در خور این مقام ندانست و از قبول ان خود داری کرد لذا ان مقام به مردی میگسار و عیاش که کنیه اش (ابوغبشان) بود واگذار شد قصی بن کلاب که از هر حیث خود را لایق تر از این مرد می دید همیشه ارزو داشت امور کعبه را که در واقع ارث زنش بود تصرف کند.اتفاقا ارزوی قصی بر امد و روزی که ابو غبشان برای شراب در مانده بود حاضر شد که کلید کعبه را در برابر مقداری شراب بفروشد و قصی که در انجا حضور داشت کلید را در برابر یک خم شراب از او خریداری کرد. اعتراض طایفه خزاعه و اظهار عدم رضایت انان در این معامله سراسر غبن سودی نکرد زیرا قریش به یاری قصی برخاستند و مردم مکه نیز با انها همراه شده و با قبایل مخالف، منجمله خزاعه و بنیبکر جنگید و پراکنده و مقلوبشان ساخت و امر مکه و کعبه و نیز همة افتخارات کعبه از سقایت (آبدادن به حجاج)، رفادت (پذیرایی مهمانها) و حجابت (پردهداری) را در دست گرفت. رفادت خرجی بود که مردمان قریشی در موسم حج هر سال از اموال خویش به قصی میپرداختند تا به کمک آن طعامی برای حج گزاران فراهم شود، تا حاجیان بی مکنت از آن استفاده کنند. رسم رفادت را قصی بر قریشیان مقرر کرد.
به این ترتیب همه مناصب مهم مختص قصی گشت و او بود که قریش را از پریشانی نجات داد و پراکندگان قریش را جمع کرده و هرکس را در مکه جائی معین داد و از این جهت او را ‹‹مجّمع›› یعنی جمع کننده نیز گویند. قصی چنان بزرگ شد که احکام او در میان قریش در حیات و پس از مرگ او مانند دین لازم شمرده می شد. یعقوبى مى نویسد: قریش تاریخ خود را از وفات قصى بن کلاب به واسطه بزرگواریش قرار داده بودند، تا این که عام الفیل به وقوع پیوست و عام الفیل مبداء تاریخ شد.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |